در یک روز سرد ابری زمستان 1975 در دوازده سالگی شخصیتم شکل گرفت. دقیقا آن لحظه یادم مانده؛ پشت چینه مخروبهای دولا شده بودم و کوچه کنار نهر یخزده را دید میزدم. سالها از این ماجرا میگذرد، اما زندگی به من آموخته است آنچه درباره از یاد بردن گذشتهها میگویند درست نیست. چون گذشته با سماجت راه خود را باز میکند. حالا که به گذشته برمیگردم، میبینم تمام این بیست و شش سال به همان کوچه متروک سرک کشیدهام.
یکی از روزهای تابستان گذشته دوستم رحیم خان از پاکستان تلفن کرد. از من خواست به دیدنش بروم. گوشی در دست توی آشپزخانه بودم و میدانستم که فقط رحیم خان پشت خط نیست. این گذشتهام بود. با گناههایی که کفارهاش را ندادهام.
کتاب "بادبادک باز"
نوشته خالد حسینی
ترجمه مهدی غبرائی
انتشارات مروارید
پیرنگ حوادث را در داستان آن چنان تنظیم و ترکیب میکند که در نظر خواننده منطقی و قانعکننده باشد. به همین دلیل پیرنگ تنها ترتیب و توالی حوادث نیست بلکه مجموعهای نظامیافته از حوادث یا وقایع است.
پیرنگ، نقشه، طرح یا الگوی حوادث در داستان است. شرح فشرده و منجر وقایعی که برای اشخاص داستان اتفاق میافتد. حلقههای پیوسته رشته حوادثی است که نویسنده انتخاب میکند و به یاری آن خواننده را به جایی که مدنظرش است هدایت میکند. پیرنگ چون و چرایی حوادث را در داستان نشان میدهد.
به عبارت دیگر پیرنگ حوادث را در داستان آن چنان تنظیم و ترکیب میکند که در نظر خواننده منطقی و قانعکننده باشد. به همین دلیل پیرنگ تنها ترتیب و توالی حوادث نیست بلکه مجموعهای نظامیافته از حوادث یا وقایع است. در حقیقت پیرنگ نقل حوادث با تکیه بر روابط علت و معلولی است. پیرنگ وابستگی موجود میان حوادث داستان را به طور عقلانی تنظیم میکند و ضابطهای است که بر اساس آن نویسنده وقایع را نظم میدهد.
داستان هر چه باشد، حتی اگر نقل ساده ی ماجرایی باشد باید طرح و نقشه ی منظمی داشته باشد تا بر اساس آن به نگارش درآید.
ممکن است با دیدن یک صحنه تصادف ، یک گفتگوی پر حرارت ، غروب آفتاب ، دزدی در حال فرار یا حرکت یک ماشین و یا گاهی باداشتن حسی عجیب نسبت به یک امر ، فکری در ذهن شما شکل گیرد . این فکر که اگر می شد این صحنه یا تجربه را به داستان یا فیلم تبدیل کرد ، عجب فیلم جذابی می شد. هرگز فراموش نکنید این می تواند سرچشمه ای برای نوشتن یک ایده باشد.
نویسنده از کجا شروع می کند؟
پیش از آنکه حتی بتوانید خود را آماده نوشتن کنید باید موضوعی معین ، یعنی یک شخصیت و یک ماجرا داشته باشید. پیدا کردن ایده آنقدر هم که تصور می کنید مشکل نیست وتازه اینکه از کجا موضوع را شروع کنید، چندان اهمیتی ندارد.
بعضی ها ترجیح می دهند با یک شخصیت شروع کنند ، حال آنکه برخی دیگر از یک حادثه یا یک مکان آغاز می کنند وعده ای هم با یک مکالمه یا توصیف یک موقعیت خاص.
۱- با فراغ بال بنویسید. کسی که به بانک بدهکار است و یا توی جیبش شپش قاب می اندازد امروز نویسنده خوبی نخواهد شد. لااقل در دوران حیاتش کسی او را جدی نمیگیرد. پس سعی کنید در دنیای سرمایه داری حداقل خرج خورد و خوراک خود را تامین کنید و بعد نویسنده شود.
۲- اوائل کار با قلم و کاغذ بنویسید. اشکالی ندارد. میدانم خیلیها دوست دارند با استفاده از یک ماشین تحریر -استایل- ژست نویسندگی بگیرید. شاید خودتان بپسندید اما مخ دیگران را سفره میکنید. بهتراست زمانی از ماشین تحریر استفاده کنید که یادگرفتید با چه کلمات. جملات و تکنیکهایی احساسات مورد نظرتان را در داستان پیاده سازی کنید.
۳- پای غریبه ها را تنها زمانی به داستان بازکنید که مخاطب غافلگیر شود نه اینکه احساس کند سرکار گذاشته شده.
۴- به وجود و نقش همه کارکترهای داستان فکر کنید حتی به کسی که تنها یک لیوان اب برای قهرمان میاورد. به این فکر کنید که چرا قهرمان خودش نرفته آب بخورد. چرا آن کارکتر سیاهی لشکر باید برایش یک لیوان آب بیاورد.