خلاصه رمان عقاید یک دلقک
رمان عقاید یک دلقک اثر: "هانریش بُل"برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 1972
مترجم : محمد اسماعیل زاده . نشر چشمه
خلاصه رمان:
داستان در باره هانس شنیر شهروند 28 ساله آلمانی است که به کوری چشم استکبار جهانی دلقک خوب و روی هم رفته ای است.
او دل خوشی از عقاید کاتولیک ها ندارد چون همین عقاید و آداب و رسوم افراطی باعث شده که او شکست عشقی بخورد.
همسرش ماری بعد از سه سال زندگی عاشقانه او را ترک کرده و با فردی دیگر وصلت نموده و برای انجام فریضه ماه عسل و دست بوسی پاپ ژان پُل چندم عازم رُم شده است.
هانس بعد از آن که شکست عشقی خورد سر دلش سوخت و برای تسکین دردِ سر دلش به استفاده بیش از حد از نوشیدنیهای غیر مجاز (یا همان آب شنگولی خودمان) روی آورد و معتاد شد و از آنجا که اعتیاد بلای خانمانسوزی است کار و بارش از سکه افتاد تا جایی که دیگر کسی برای دلقک بازیهایش پولی نمیداد.
زمین خوردن و مجروح شدن پایش در اجرای آخر هم قوز بالای قوز شد و همه اتفاقات دست به دست هم داد تا هانس شنیر جزو دهک های پایین جامعه قرار گرفته و زندگی در زیر فقر را هم تجربه کند.
به همین دلیل او مجبور شد تا با زیر پا گذاشتن غرورش کاسه گدایی در دست بگیرد و به پدر و مادری که طردش کرده بودند رو بزند .دلیل طرد شدنش هم انتخاب حرفه شریف دلقکی و ازدواج نا به هنگام و خارج از عرفش با ماری خانم بود.
خلاصه اینکه نه پدر و مادر حاضر شدند جیبِ تار عنکبوت گرفته اش را پُر کنند و نه دوست و آشنا...
هانس بعد از دیدن این صحنه های تاسف بار تصمیم گرفت روی پای مجروح (شما بخوانید چلاق شده) خودش بایستد و با گیتاری در یک دست و کلاه گدایی در دست دیگر در کوچه و خیابان به آوازه خوانی و دلقک بازی بپردازد تا حداقل پول خرید توتون و عرقیجات مورد نیازش را فراهم کند.
نویسنده: ف. تقی زاده