نقد ادبی روانکاوانه، (Psychoanalytic Literary Criticism)
نقد ادبی روانکاوانه، (Psychoanalytic Literary Criticism)
گونه ای از نقد ادبی است که در آن روش ها، مفاهیم، نظریه ها و فرم های به کار رفته متأثر از سنت روانکاوی است که توسط پدر روان شناسی مدرن فروید بنا نهاده شد. از همان نخستین روزهای پیدایش روانکاوی، خوانش روانکاوانه نیز در محافل ادبی مغرب زمین رایج شد و اکنون از یکی رویکردها و روش های اصلی نقد ادبی محسوب می شود. در این شیوه از نقد ادبی به متن به مثابه یک رویا می نگرند و منتقد به تاویل آن می پردازد تا به لایه های نهفته آن پی ببرد. به نقد ادبی روانکاوانه ، نقد روانشناختی نیز می گویند.
تحلیل روانشناختی البته در کنار دیگر شیوههای نقد، میتواند سرنخهای بسیاری را برای فهمیدن و حل مسائل و معماهای یک اثر در اختیارمان قرار دهد، چرا که درست است که این نوع نقد میتواند ابزاری دقیق و کامل برای خواندن کلماتی باشد که در اثر نوشته نشده و مدّ نظر نویسنده بوده است ولی برای پی بردن به زیبایی یک اثر و تأویل کلمات نوشتهشدة آن باید از نقد روانشناسانه در کنار دیگر شیوههای نقد استفاده کرد.
نقد روانشناسانه گرایشهای مختلفی دارد؛ مثلاً گاهی به مطالعه زندگی و شخصیت آفریننده اثر میپردازد که این امر باعث شده تا منتقدان این شیوه بر سبک روانشناسی در نقد این ایراد را بگیرند که نقد روانشناختی به هنرمند بهعنوان بیمار روانی مینگرد و اثر را زاییده توهمات و مشکلات روانی او میداند. که این خود جای بحث فراوان دارد.
این شیوه گاهی به مطالعه خود اثر توجه میکند و گاهی تأثیرات اثر را بر خواننده بررسی میکند؛ که البته یک نقد کامل و جامع در حیطه نقد روانشناختی باید به تمامی این مسائل همزمان بپردازد و به نحوی قابل قبول آنها را به هم ربط دهد.
نقد روانشناختی، مهم ترین سبک نقد ادبی
در بررسی شیوه نقد روانشناسانه بهعنوان یکی از مهمترین سبکهای نقد ادبی با کار دشواری روبهرو هستیم؛ چراکه این نوع نقد بسیار تخصصی است و حتی اصطلاحاتی که منتقدان این شیوه به کار میبرند برای بسیاری از مخاطبان عادی غریب و تا حدی نامفهوم میباشد که در این راه آگاهی از نظریات و اصطلاحات زیگموند فروید بسیار مهم است.
تحلیل روانشناختی البته در کنار دیگر شیوههای نقد، میتواند سرنخهای بسیاری را برای فهمیدن و حل مسائل و معماهای یک اثر در اختیارمان قرار دهد، چراکه درست است که این نوع نقد میتواند ابزاری دقیق و کامل برای خواندن کلماتی باشد که در اثر نوشته نشده و مدّ نظر نویسنده بوده است ولی برای پی بردن به زیبایی یک اثر و تأویل کلمات نوشتهشدة آن باید از نقد روانشناسانه در کنار دیگر شیوههای نقد استفاده کرد.
نقد روانشناسانه گرایشهای مختلفی دارد؛ مثلاً گاهی به مطالعه زندگی و شخصیت آفریننده اثر میپردازد که این امر باعث شده تا منتقدان این شیوه بر سبک روانشناسی در نقد این ایراد را بگیرند که نقد روانشناختی به هنرمند بهعنوان بیمار روانی مینگرد و اثر را زاییده توهمات و مشکلات روانی او میداند. که این خود جای بحث فراوان دارد.
این شیوه گاهی به مطالعه خود اثر توجه میکند و گاهی تأثیرات اثر را بر خواننده بررسی میکند؛ که البته یک نقد کامل و جامع در حیطه نقد روانشناختی باید به تمامی این مسائل همزمان بپردازد و به نحوی قابل قبول آنها را به هم ربط دهد.
این نوع نقد ارتباط نزدیکی با جامعهشناسی و تا حدودی اسطورهشناسی نیز دارد.
با تمام این احوال آگاهی توأمان از روانشناسی و ادبیات دو اصل مهم برای افرادی است که در این شیوه از نقد فعالیت میکنند. چراکه بسیاری از کسانی که به نقد روانشناختی انتقاد کردهاند، یا پژوهشگران ادبی بودهاند که اصول روانشناختی را به طور کامل درک نکردهاند، یا متخصصان روانشناسی بودهاند که ادبیات را بهعنوان هنر درک نکردهاند.
بههرحال در قرن بیستم نقد روانشناسی وابسته به مکتب فکری خاصی شد، یعنی نظریههای روانکاوی زیگموند فروید (1825-1939) و پیروانش.
نظریههای فروید
سهم فروید در روانشناسی مدرن در اساس بر تکیه او بر جنبههای ناهشیار روان انسان استوار است.
فروید معتقد است که نیروی انگیزش اغلب اعمال ما قوای روانیاند که سلطه ما بر آنها بسیار کم است. در نظر فروید و اکثر پیروان او شاعران و نویسندگان (هنرمندان) در حکم بیماران عصبی هستند و اثر آنها گزارشی از بیماری آنها است.
فروید دریافته بود که بیمار روانی ناخودآگاه گاهی به جای واژهای از واژة دیگر استفاده میکند و میخواست به این نتیجه برسد که اثر هنری در واقع خواسته هنرمندان است که از یک بیمار روانی ناشی میشود، اما بهصورتِ ناخودآگاه به طریقی دیگر مطرح میشود. این نخستین فرض اصلی فروید بود.
اما دومین فرض فروید که بسیاری از متخصصان روانشناسی، از جمله کارل گوستاو یونگ و آلفرد آدلر، آن را رد کردهاند، آن است که انگیزه و نیروی محرک کل رفتارهای انسان در نهایت همان چیزی است که میتوانیم غریزه جنسی بنامیم. فروید نیروی اصلی روان را لیبیدو و یا انرژی جنسی میداند.
سومین فرض او این است که محرومیتهای اجتماعی قدرتمندی که بر برخی از غرایز جنسی وجود دارد سبب میشود تا بسیاری از امیال و خاطرات ما سرکوب شوند.
شاید بحثانگیزترین وجه روانکاوانه، گرایش آن به تفسیر تصویرها بر اساس مسائل جنسی است. اصحاب نقد روانشناختی به پیروی از فروید در تعبیر رؤیا معمولاً تصاویر مقعّر (برکه، گل، فنجان، غار و...) را نماد زنانگی و همه تصاویری را که طولشان از قطرشان بیشتر باشد (برج، قله، مار، چاقو و...) را نماد نرینگی میبینند و بر این اساس بسیاری از اینگونه تصویرسازیها را در اثر بنابر همین حکم نقد میکنند.
فروید فعالیت ذهن انسان را به سه منطقه روان نسبت میدهد: نهاد، من، فرامن.
البته باید یادآوری کرد که این تقسیمبندی فروید خیلی قبلتر از او به شکل دیگر با اصطلاحات نفس اماره، عقل و نفس لوامه در فرهنگ اسلامی مطرح شده است.
نهاد: قسمت لذتطلب و مخرّب، مخزن لیبیدو و انرژی جنسی، ارزشها را نمیشناسد. (نفس اماره)
من: پیرو منطق و اصل واقعیتها در جامعه و رابط بین نهاد و فرامن، ملاحظهگر. ( عقل)
فرامن: پیرو احساس و باید و نبایدهای اخلاقی، ایثار، غرور، همان وجدان است. (نفس لوامه)
فروید کمبودهایی را که در طی دوران بر بعضی از نیازهای انسان وارد میشود عقده میخواند و معتقد است که این عقدهها در ناخودآگاه انسان قرار میگیرند و در صورت بروز موقعیت خود را نشان میدهند که در اکثر مواقع باعث ایجاد مشکلاتی در زندگی میشوند و دردسرهایی را برای جامعه و فرد به وجود میآورند.
از معروفترین عقدههایی که فروید مطرح کرد و در ادبیات زیاد کاربرد دارد، عقده ادیپ و عقده الکترا می باشد.
عقده ادیپ: رقابت ناهوشیار پسر با پدر بر سر جلب توجه مادر است که در پنج سالگی در پسران آشکار میشود. فروید این اصطلاح را از تراژدی کلاسیک «ادیپ»، شاه سوفکل، به وام گرفته است.
بارزترین شاهد مثالی که در مورد عقده ادیپ میتوان آورد مربوط میشود به تراژدی هملت نوشته شکسپیر، که به اعتقاد منتقدان نقد روانشناختی بر این نظر استوار است که درنگ هملت در کشتن و انتقام گرفتن از عمویش کلادیوس در این نکته نهفته است که هملت با عمویش همسانپنداری میکرد و بر این باور بود که کلادیوس کاری را انجام داده است که خود هملت زمانی میخواست انجام دهد؛ یعنی پدر را از بین ببرد و تنها خود مورد توجه مادر قرار بگیرد. شکسپیر از کلادیوس تصویری را نشان میدهد که نشانگر خصومت سرکوبشدة هملت نسبت به پدرش است که در جلب توجه مادر رقیب اوست.
عقده الکترا: حسادت دختر نسبت به مادر و محبت شدید او به پدر است که اصطلاحی است گرفتهشده از تراژدی «آگاممنون». مطالبی که در بالا آمد مختصری بود از روانشناسی فروید که امروزه در بحث نقد روانشناسانه بسیار کاربرد دارد.
اما از جمله مخالفان فروید در طرح بعضی از مسائل بالا، شاگرد او کارل گوستاو یونگ میباشد که با دو فرضیه فروید درباره اینکه میل جنسی منشأ تمام فعالیتهای انسان است و اینکه هنرمند به نوعی بیمار روانپریش است مخالفت کرد و نظریات خود را ارائه کرد. یونگ در روانشناسی اصطلاحات مهمی چون ناخودآگاه جمعی، درونگرایی، برونگرایی و صور اساطیری (آرکیتایپ ) را مطرح میکند که این نظریهها و اصطلاحات در مباحث جدید نقد ادبی مخصوصاً نقد اساطیری و نقد روانشناسی کاربرد دارند.
چند تا از آرکیتایپهای یونگی که در مطالعات ادبی مورد توجه قرار گرفتهاند عبارتاند از:
آنیما: مظهر طبیعت زنانه در وجود مردان، یعنی روح مؤنث در مرد که به عقیده یونگ الهامبخش آثار هنری میباشد.
انیموس: مظهر طبیعت مردانه در وجود مردان که بیشتر در تصمیمگیریهای مهم جلوه میکند.
سایه: بخش پست و سرکوبشدة شخصیت آدمی است.
پرسونا: طریقه سازگاری و کنار آمدن فرد با جهان، نقابی که فرد بهواسطة حضور در جامعه بر چهره دارد.
بعد از معرفی مختصر این اصطلاحات به طریقه و نحوه کاربرد نقد روانشناسی و امتیازات و محدودیتهای این نوع نقد پرداخته میشود.
کاربرد نقد روانشناسانه
همانطور که قبلاً اشاره شد به کار بردن این نوع نقد شرایط خاصی دارد و منتقد باید با دو علم روانشناسی و ادبیات کاملاً آشنایی داشته باشد؛ چراکه برخلاف سایر سبکهای نقد، نمیشود بر اساس اصولی خاص اثر را به بوته نقد کشاند.
در اینجا فقط به طریقه کاربرد روانشناسی و ادبیات در نقد ادبی اشاره میشود.
برای تحلیل روانشناختی اثر باید آثاری را مورد توجه قرار داد که موضوعیت و زمینه لازم برای چنین تحلیلهایی را داشته باشد.
تنها با استفاده از این شیوه در کار نقد یک اثر نمیتوان تمام جنبههای آن اثر را تحلیل کرد و باید در کنار آن از دیگر سبکهای نقد نیز استفاده کرد.
مشخص کردن مشکل و گرهی که باعث شده است شخصیت یا شخصیتهایی که اثر حول آنها میچرخد، اعمالی را انجام دهند که داستان را پیش ببرد، و در آخر چگونگی حل و بازگشایی این گره و مشکل (مسائلی که باعث ایجاد عقده در شخصیتها شده است)، پیدا کردن و استفاده از نماد و نمادپردازی نویسنده و نیز استفادهای که شخصیتها از نماد میکنند، از محورهای نقد روانشناختی است. از نظر فروید، میل جنسی یا لیبیدو یکی از عناصر اصلی روانپریشی اشخاص است که در این سبک نقد باید به این نکته توجه خاص شود.
توجه به فرافکنی شخصیتها در کل اثر نیز حائز اهمیت است.
در صورت امکان استفاده از عناصر خاص روانشناسی که قبلاً ذکر شد، مانند ناخودآگاه، لیبیدو، عقدهها و... و پیدا کردن نمودهای آنها در اثر از دیگر وجوه این نوع نقد است. با همه این توضیحات باید یادآور شد که نقد روانشناختی دارای نقاط ضعف و قوتی میباشد که در زیر بیان شده است.
امتیازات نقد روانشناسانه
- میتوان در حالات روحی بشر که ادبیات صحنه نمایش آن است به جستجو پرداخت.
- ابزاری مناسب برای شناخت شخصیتها و حالات روحی خالق اثر است.
محدودیتهای نقد روانشناسانه
- به زیباییشناسی اثر توجهی ندارد.
- بسیار تخصصی است. که این مسئله باعث شده این شیوه خیلی کم مورد استفاده قرار گیرد.
تعریف عقده روانی
عقده ها (complex) موضوعات عجیبی که در اعماق وجود انسان قرار گرفته باشند تلقی نمی شوند بلکه مجموعه های رفتاری پیوسته حاضری هستند؛ همانند استعداد موسیقی یا بهتر بگوئیم زبان خارجی آشنایی که در ما وجود دارند و ما جز در یک موقعیت خاص از آنها استفاده نمی کنیم. به بیان ساده تر عقده ها بخش های رفتاری ای هستند که به صورت تکه تکه به حیات خود ادامه می دهند و در «من» آدمی ادغام نشده اند و به صورت گستره پررنگی از «علایق» خود را نشان می دهند. ذوق عامه این واژه را در معنایی نسبتا خاص به کار می برد و آن به معنی «وجود مانع در جریان طبیعی یا عادی یک فعالیت» یا «ناراحتی روحی یا امتناع از رفتار سازگار عادی» است. ولی این برداشت عمومی از واژه عقده نسبتا اشتباه است چرا که در نوشته های اکثر نظریه پردازان بزرگ، عقده لزوما رفتار نابهنجار نیست. برای مثال بودن (Boubouin) روانکاو سوئیسی می نویسد: «این عقده ها نیستند که نابهنجار و مرضی هستند بلکه برخی از دگرگونی ها یا تورم آنهاست که بیمارگونه تلقی می شود». وی به متمایز کردن عقده های عادی می پردازد و درباره آنها می گوید «اینها ارکان روح» هستند.
از نظر وی عقده های عادی همان تمایلا ت و گره های علا یقی هستند که در وجود کلیه انسان های روی زمین وجود دارند و تقریبا ۳ دسته هستند:
- علا قه به شی (که با رفتارهای مربوط به آن شی خاص مشخص می شوند مثل وصول، تماشا کردن، شناختن، تملک، احتراز کردن، خراب کردن و مانند آن.
- علاقه به «من» و اعتبار آن (از راه مقایسه خود با دیگری، اثبات وجود خود، حق خواهی، شناساندن خود و شناختن خویش و...
-
علا یق شخصی ویژه (نظیر یک سری رفتارهای خاص و کنش - واکنش ها)
عقده های عادی یا طبیعی ممکن است به صورت حالا ت مرضی در آیند برای مثال کنجکاوی یک انگیزه طبیعی است و طی آن لذت دیدن و دانستن دنبال می شود. در میان کنجکاوی ها، کنجکاوی درباره جنس مخالف امری طبیعی است. ولی ممکن است با فردی مواجه شویم که در این راه با ممانعت ها و تنبیه هایی روبه رو شده است که هم آتش کنجکاوی او را تیزتر کرده اند و هم در وی احساس گناه پدیده آورده اند. لذا در او «عقده ای» پیدا می شود که مربوط به علا قه ای شدید و احاطه گر برای شناخت و برملا ساختن اسرار و رموز به طور کلی و مطالب مربوط به جنسیت به طور اخص است. لذا چنین فردی تمایل به رفتارهای اغواگرایانه و نمایشی پیدا می کند وانگهی به نحو مقاومت ناپذیری مجذوب اسرار و رموز است و «محرم» انجمن های مخفی شدن را در سر می پروراند... بنابراین عقده ای در وی شکل می گیرد که بودون آن را عقده خودنمایی لقب داده است. بنابراین عقده یک گرایش عادی است ولی در اثر احاطه مفرطی که بر مجموعه روان و رفتار پیدا می کند، به صورت مرضی در می آید و انعطاف «من» انسان را از بین می برد و آزادی آدمی را محدود می کند. این جاست که یونگ معتقد می شود هنگامی که عقده ای بر ما حکومت می کند ما دیگر خودمان نیستیم... یک عقده فعال گاهی ما را در یک حالت عدم آزادی غوطه ور می سازد.
عقده ها
هنری مورای فهرستی از عقده ها را معرفی کرده است که به شرح زیر هستند. وی معتقد است این عقده ها نابهنجار نیستند مگر زمانی که به صورت افراطی آشکار شوند و اجازه ندهند که شخصیت به صورت انعطاف پذیر رشد کند:
- عقده مهرطلبی دهانی: این عقده ترکیبی از فعالیت های دهانی، تمایلات پذیرا و نیاز به حمایت و حفظ شدن را نشان می دهد. نمودهای رفتاری این عقده شامل مکیدن، بوسیدن، خوردن، نوشیدن، تشنه محبت بودن، همدردی، حفاظت و عشق است.
- عقده پرخاشگری دهانی: رفتارهای دهانی و رفتارهای پرخاشگرانه را به صورت توام شامل می شود از جمله گاز گرفتن، تف انداختن، فریاد کشیدن و پرخاشگری زبانی مثل ریشخند و طعنه.
- عقده طرد دهانی: رفتارهایی مثل استفراغ کردن، ایرادی بودن افراطی در مورد غذا، کم خوردن، ترسیدن از آلودگی دهان (مثلا ترس از بوسیدن)، میل به انزوا و اجتناب کردن از وابستگی به دیگران را شامل می شود.
- عقده طرد مقعدی: پرخاشگری غالبا بخشی از این عقده است ودر رفتارهای خصمانه و آزارگرانه، بی رحمی، ویرانگری، قشقرق، انداختن و پرت کردن اشیا، شلیک کردن تفنگ و منفجر کردن مواد منفجره نشان داده می شود.
- عقده نگهداری مقعدی: در انباشتن، پس انداز کردن و جمع کردن اشیا به صورت وسواسی یا افراطی، پاکیزگی، آراستگی، نظافت، لجبازی و خساست خود را نشان می دهد. والدین بیش از حد پرتوقع و کنترل کننده که آموزش توالت رفتن را خیلی زود یا خیلی شدید تحمیل می کنند احتمالا موجب شکل گیری این عقده در کودک می شوند.
- عقده انزوای ساده: این عقده به صورت میل به بودن در مکان های کوچک، گرم و تاریک که امن و پرت باشد تجربه می شود. برای مثال فرد ممکن است آرزو کند که به جای اینکه صبح از رختخواب بلند شود، زیر پتو بماند. افراد دارای این عقده به وابسته بودن به دیگران، منفعل بودن، گرایش داشتن به رفتارهای امن و آشنایی که در گذشته کارساز بوده اند، متمایل هستند.
- عقده میزراهی: عقده میزراهی که منحصر به نظریه مورای می باشد، به جاه طلبی مفرط، حس تعریف شده عزت نفس، خودنمایی، شب ادراری و خودشیفتگی مربوط می شود. این عقده با اقتباس از مظهر افسانه ای یونان که به قدری به خورشید نزدیک شد که موم نگهدارنده بال های او ذوب شد، گاهی اوقات عقده ایکاروس نامیده می شود. اشخاص دارای این عقده هدف های بلندپروازانه دارند و رویاهای آنها با شکست بر هم می خورد!
- عقده ادیپ: عقده ی ادیپ از رقابت ناخودآگاه کودک (مذکر) با پدر خود و اشتیاق شدید و نهادینه به مادر سرچشمه می گیرد. منشأ چنین حالتی، تمایلات جنسی مبهم است و نهایتا" منجر به نوعی احساس گناه در ناخودآگاه کودک ، به خاطر دشمنی نسبت به پدر می شود. کودک در این ایام نمی تواند رفتارِ خود را با عقل منطبق سازد و در مجموع رفتاری متأثر از احساسات دارد. این حالات به صورتی "ناخودآگاه" موجب برخوردهایی با والدین می شود که کودک علتِ آن را درک نمی کند. این حالت به صورت دشمنی و پرخاش نسبت به پدر ، به عنوان رقیب و تندی با مادر برای پس زدن احساس اشتیاق نهادینه ای که کودک به سبب آن احساس گناه می کند ، ظاهر می شود. گفتنی است این دشمنی و اشتیاق ، پدیده ای غیر عادی نیست بلکه یکی از مراحل رشد کودک است و تا زمانی که به مرحله ی حاد از خصومت یا محبت منجر نشود ، زیان آور نخواهد بود. در هر حال اگر چنین حالاتی، به شکل افراطی سرکوب شوند ،کودک احساس گناه می کند و به سوی رویاها و تخیلات خود پناه می برد و تأثیر آن در شخصیت روانی او پایدار خواهد ماند. فروید در نامگذاری احساسات یاد شده به "عقده ی ادیپ" ، از افسانه ی یونانی ادیپ Oedipe یا Oedipus اثر سوفوکل Sophocles تراژدی نویس کهن یونانی که حدود سال 496 پیش از میلاد مسیح ، در گذشته ، کمک گرفته است. عقده ادیپ پیش از هر چیز گرهی در احساسات شدید است، احساساتی که زندگی عاطفی کودک بین ۳ تا ۵ سالگی را تشکیل می دهد و به طور کلی در بردارنده امیال عاشقانه کودک نسبت به ولی جنس مخالف خود از یکسو و رقابت حسودانه همراه با آرزوی مرگ نسبت به ولی هم جنس از سوی دیگر می باشد. نام عقده ادیپ از داستان ادیپ شاه اثر سوفوکل گرفته شده است. این عقده در دختران عقده الکترا نامیده می شود. از لابه لای تعبیر و تفسیر خلق و خو های تکراری زندگی روزمره، عشق ها و تعهدات می توان به شکل بروز یافته این عقده پی برد. مثلا یک فرد پرخاشجوی انقلابی موجودی است که نتوانسته است بر عقده ادیپ خود فایق آید و پرخاشگری خود (که در اصل در مسیر مخالفت با پدرش است) را به پرخاشگری علیه قدرت حاکم بدل ساخته است و این مطلب به منظور به اثبات رساندن خود به عنوان یک قدرت است.
- عقده قابیل: این عقده که صورت بیمارگونه طرد و پرخاش نسبت به موضوعی مزاحم و نامطلوب است، همان عقده حسادت برادری است، عقده ای که به صورت رفتارهای طرد، منع، بی اعتبار ساختن و پرخاش نسبت به هر رقیب واقعی یا فرضی درآمده است.
- عقده تخریب: این عقده تمایل به خراب کردن، ضایع ساختن، کثیف کردن، به هدر دادن و از دیدگاه فرهنگی، خراب کردن و عیب جویی کردن و بی اعتبار ساختن دیگران و عقاید است. این عقده می تواند در حد سادیسم (یعنی لذت بردن از رنج دادن دیگران، صدمه زدن و تنبیه کردن) یا خودآزاری (یعنی لذت بردن از آزارخود در پی چیزی که موجب رنج فرد می شود و خوش آمد از درد کشیدن) پیش رود.
- عقده خودنمایی :شامل میل مفرط به دیدن و دیده شدن، شناختن و دانستن، تحسین و توجه دیگران را تحریک کردن، در جریان اسرار و رموز قرار گرفتن و... می شود.
- عقده تولد: این عقده تغذیه کننده تردیدهایی درباره اصل یک مطلب یا چیز یا هویت است و مبدا تردیدهای شخصیتی است که حتی ممکن است چهره ای روشنفکرانه و تعمیم گرایانه به خود بگیرد و به صورت پرسش هایی درباره منشا پیدایش انسان یا تصورات مربوط به تولد دوباره (مثل تناسخ) در آید.
- عقده دیان: یا عقده دختری که می خواست پسر باشد: عقده ای که منشا حق طلبی های زنان، طرد زن بودن، مادر بودن، رفتارهای ظریف زنانه و وظایف زنانه است.
- عقده ژوناس: این عقده به معنی گرایش به در امان نگه داشتن خویش است و برگشت خیالی به داخل شکم مادر و پناه بردن به یک حامی به محض آنکه مشکلات اعلام خطر می کنند.
- عقده لوهنگرین: مبنی بر سعی در تامین سعادت دیگران و خانواده خود، ضمن چشم پوشی از لذات زندگی برای خویشتن و سپس با رسیدن به این هدف ناپدید شدن، است. (لوهنگرین قهرمان افسانه ای آلمان بود که دعوت به نجات شاهزاده خانم برابانت می شود. او شاهزاده را از دست دشمنانش نجات می دهد و با او ازدواج می کند. اما از دختر می خواهد که هرگز راز مربوط به اصل او را نپرسد، چون به قول خود وفا نمی کند، لوهنگرین با همان زورق سبدی که به وسیله قویی کشیده می شد، دختر را ترک می گوید.
- عقده پرومته: یا عقده ادیپ در عرصه حیات معنوی عبارت است از تمایل به داشتن قدرتی همانند استادان خویش، پی بردن به رمز قدرت آنان و مجذوب خود ساختن آنان، ضمن قبول خطر برانگیختن خشم و انتقام آنها. (پرومته نخستین موجد تمدن جهان به شمار می رود و چون به جای گوشت گاو، استخوان های آن را به زئوس هدیه کرد و آتش را از آسمان ربود و به انسان هدیه کرد، مورد خشم او قرار گرفت.
- عقده امپدوکل: مبنی بر آنکه آتش بزرگترین پاک کننده است و بنابراین این فرض «به آتش انداختن خود» و خودسوزی باعث تغییر مدار دنیایی می شود که می خواهیم کانون روشنگر آن باشیم.
- عقده ژوکاست: در بین زنان عبارت است از نیاز به حفظ پسر خود در نزد خویش و خاموش ساختن تمایل به استقلال و تمایل به اثبات مرد بودن پسر خود از طریق محبت افراطی. نتیجه این وضع مردان بزرگسال وابسته ای است که به همسر خویش به چشم مادر خود نگاه می کنند.
- عقده کرونو: عقده پدری است که به فرزندانش ستم می کند، با شخصیت خود آنها را خرد می کند یا از استقلال طلبی آنها جلوگیری می کند. این عقده از آن پدران آزارگر است.
- عقده الکترا: عقده ی الکترا Electra Complex تعبیری برای بیان عشق و محبت شدید دختر نسبت به پدر ، همراه با نفرت و حسادتی شدید در قبال مادر است. از آنجا که این دلبستگی به سبب عرف و قیود اجتماعی مجال و شهامت عرضه شدن نمی یابد ، به ناچار دو عاطفه ی متضاد یعنی عشق به پدر و نفرت از مادر یکدیگر را به شدت سرکوب می کنند و به سبب آن عقده ی الکترا پدید می آید.
- روانشناسان ، عقده الکترا را مبنایی برای برخی از تحلیل های روانشناختی خود از متون ادبی قرار داده اند و نمونه های مختلفی از آن را در آثار ادبی تشریح کرده اند. برای نمونه در داستان هایی نظیر دلبستگی و شیفتگی دختر به هر شخصیت برتر مذکری که بتواند در ذهن او جانشین پدر شود ، نمونه ای از "عقده ی الکترا" به ذهن متبادر می شود. گفتنی است که مسئله جانشینی یا جایگزینی ، یکی از نکته های مهم در تحلیل های روانشناختی است.
- عقده اختگی: عقده اختگی به سبب وا زدن کنجکاوی کودک (مونث) نسبت به مسائل جنسی و آشکار شدن دغدغه هایی در پیرامون آن پدید می آید و توهم و پندار از دست دادن اندام های جنسی ، وجود کودک را فرا می گیرد. در اینجا باید به جای سرکوب کردن کنجکتوی کودک ، او را با ظرافت راهنمایی کرد تا موجب نگرانی و اظطرابی منحرف کننده و مخرب در وی نگردد.
شیوه های عملکرد عقده ها
چهار عملکرد اصلی وجود دارد که مستقیما در تغییر شکل عقده ها دخیل هستند:
- اعتلا: در اثر این عملکرد، عقده به قلمرویی انتقال می یابد که از لحاظ اجتماعی یا معنوی مقبول باشد و برای «من» انسان به صورت یک فعالیت حاوی رغبت یا علا قه و حتی ارزش (اجتماعی، اخلا قی، معنوی یا زیباشناسی) درمی آید. برای مثال اگر عقده ویرانگری بر نیاز به ویران ساختن، شکستن و خرد کردن اشیا مسلط شود به صورت تخصص در مواد منفجره، معادن، ساخت یا آزمایش ماشین های خراب کننده و کاربرد ابزارهای ویژه انهدام و خرد کردن اعتلا می یابد. اما اگر همان عقده بر نیاز به آزارگری مبنی بر کشتن، شکم دراندن، سوراخ کردن، تکه تکه کردن، خونریزی و غیره سلطه یابد، اعتلا های اجتماعی متعددی امکان بروز می یابند که از مامور اعدام تا قصابی و حتی تخصص در جراحی یا پزشک قانونی را دربرمی گیرد. عقده خودنمایی مثال دیگری است. عقده خودنمایی (نشان دادن خود، به نمایش گذاشتن خود و بدن، جلب توجه دیگران، ایفای یک نقش در برابر دیگران، خود را مورد تحسین قراردادن و...) از لحاظ اجتماعی کلیه فعالیت های مربوط به صحنه، صفحه تلویزیون، بساط و تریبون و موارد مشابه را در بر می گیرد; از نقش یک فروشنده دوره گرد گرفته تا استاد دانشگاه در حین تدریس و سخنرانی پرشور یا حتی کمدین حرفه ای. همچنین عقده حقارت با کاربرد تواضع و کناره گیری ارادی و افراطی اعتلا می یابد.
- تلافی: از کوششی برای انکار عقده از طریق ایجاد یک رشته رفتارها در مورد همان موقعیت هاست; رفتارهایی که دقیقا عکس رفتارهای عقده ای است. مثلا راه رفتن با گام های صدادار و نظامی ضمن زدن سوت و خوشحالی به هنگام شب در حالی که فرد ترس بسیار از تاریکی دارد! این امر خود یک رفتار لحظه ای برای تلا فی است. به خود باد انداختن، خود را معتبر نشان دادن و حالت نخوت به خود گرفتن به منظور ترساندن دیگران: درحالی که فرد مایل است هر چه زودتر خود را نجات دهد! این نوع رفتار همانا رفتاری موقعیتی است که به منظور پنهان داشتن احساس حقارت یا احساس گناه اتخاذ می شود. مثال اگر یک مجرم قدیمی و کهنه کار است که به صورت یک تصحیح کننده بی گذشت کلیه خطاها یا یک پیرو آرمان ها و ارزش های اخلاقی به صورت جزمی در می آید.
- جبران: این عملکرد که بسیار شبیه تلافی است عبارت است از باطل ساختن اثرات مغشوش کننده یک عقده ضمن ایجاد یک رفتار معکوس موفق و رضایت بخش برای فرد. مثلا کودک ۱۰ ساله ای که از یک عقده حقارت در رنج است و علت آن ضعیف بودن، بیمار بودن یا از لحاظ جسمانی در بین گروه همسن و سال ها توان کمتر داشتن است، تلاش خواهد کرد و از راه جبران به یک برتری ذهنی یا هنری فایق آید و در یکی از این دو زمینه به درخشندگی و کمال آرمانی برسد.
- توجیه دفاعی: توجیه دفاعی یا توجیه عقلانی عبارت است از خنثی کردن کامل عقده یا بهتر بگوییم انکار فعالانه آن. یکی از نمونه های مناسب این عملکرد توجیه دفاعی عقده احساس گناه در فرد کمال طلب افراطی است: این فرد برعکس اکثر مردم که به سادگی از خود و از کار خود حتی اگر دلخواه نباشد، راضی می شوند، شخص دقیقی است که به صورت افراطی در پی کمال است. در توجیه عقلانی فرد دیگر از عقده خود رنج نمی برد زیرا آن را انکار کرده.
ویژگی های رفتار عقده ای
واکنش یا رفتار عقده ای دارای خصایص زیر است:
- رفتار عقده ای افراطی، حد ناشناس و اغراق آمیز است؛ بدین معنی که با کوچکترین نشانه ای به راه می افتد. مثلا مرد یا زنی که به یک عقده طردشدگی مبتلا شده است و فرمول تکراری «من طرد شده ام» یا «هیچ کس مرا دوست ندارد» ورد زبان اوست، دارای واکنشی شدید است; یعنی دارای واکنش شدید عاطفی و فاصله گیری خشن از دیگری، فقط به این بهانه که شیوه استقبال شما از وی به هر دلیلی همراه با محبت، خوشحالی و ظواهر مثبت مورد انتظار آن مرد یا زن نبوده است.
- خود مختاری عقده ویژگی دیگر واکنش عقده ای است به این معنا که می تواند علیرغم خواست ارادی «من» فرد به حرکت درآید و رفتار او را تعیین کند. یونگ در این زمینه می نویسد: «عقده ها دارای گونه ای خودمختاری بارز هستند و شباهت به موجودات مستقلی دارند که در درون روح ما گونه ای زندگی انگلی را طی می کنند.
- خود شخص نسبت به عقده داشتن خودآگاهی ندارد یعنی نمی داند کدام عقده را دارد مگر در یک صورت و آن هنگامی است که در برخی از موقعیت ها یا شیوه کلی زندگی خود، احساس ممانعت، مزاحمت یا رکود کند.
- باید میان عقده و یک عادت تمایز قایل شد. عادات نیز همانند عقده ها به نحوی استقلال پیدا کرده اند و از من ارادی خارج هستند; چنان که جویدن ناخن، وسواس، کندن مو، سیگار کشیدن و... به خودی خود عقده شمرده نمی شوند. عقده فقط در پاسخ به یک موقعیت واقعی پدیدار می شود و یک واکنش «عاطفی و اخلاقی» نسبت به یک موقعیت خاص است. «ناتوانی در تحمل کمترین سرزنش یا کمترین شوخی» نشانه ای از یک عقده است حال آنکه تیک هایی مانند «پلک زدن» از نشانه های داشتن عقده نیستند.
منابع:
مبانی نقد ادبی؛ و. گرین, لی مورگان, ارل لیبر, ج. ویلینگهم؛ ترجمة فرزانه طاهری, تهران، نیلوفر.
نقد ادبی؛ سیروس شمیسا, تهران، فردوس, چ چهارم, 1383.
مبانی و روشهای نقد ادبی؛ نصرالله امامی, تهران، جامی, چ سوم، 1385.