عصر نویسنده

من نه روزم، نه شب، من می‌خواهم عصر باشم تا آدم‌ها در من عصرانه بخورند

عصر نویسنده

من نه روزم، نه شب، من می‌خواهم عصر باشم تا آدم‌ها در من عصرانه بخورند

عصر نویسنده
آخرین نظرات

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان ایرانی» ثبت شده است

نام کتاب: زن زیادیزن زیادی

نویسنده: جلال آل احمد

تعداد صفحات: 44

فرمت کتاب: PDF

زبان کتاب: فارسی

زن زیادی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۵ ، ۲۲:۳۳
ز.نجف زاده

داستان های مثنوی به نثر - دفتر پنجم

42. اشک رایگان
یک مرد عرب سگی داشت که در حال مردن بود. او در میان راه نشسته بود و برای سگ خود گریه می‌کرد. گدایی از آنجا می‌گذشت، از مرد عرب پرسید: چرا گریه می‌کنی؟ عرب گفت: این سگ وفادار من، پیش چشمم جان می‌دهد. این سگ روزها برایم شکار می‌کرد و شب‌ها نگهبان من بود و دزدان را فراری می‌داد. گدا پرسید: بیماری سگ چیست؟ آیا زخم دارد؟ عرب گفت: نه از گرسنگی می‌میرد. گدا گفت: صبر کن، خداوند به صابران پاداش می‌دهد.
گدا یک کیسة پر در دست مرد عرب دید. پرسید در این کیسه چه داری؟ عرب گفت: نان و غذا برای خوردن. گدا گفت: چرا به سگ نمی‌دهی تا از مرگ نجات پیدا کند؟

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۴ ، ۱۹:۲۶
ز.نجف زاده

داستان های مثنوی به نثر - دفتر سوم


19. شغال در خُمّ رنگ
شغالی به درونِ خم رنگ‌آمیزی رفت و بعد از ساعتی بیرون آمد, رنگش عوض شده بود. وقتی آفتاب به او می‌تابید رنگها می‌درخشید و رنگارنگ می‌شد. سبز و سرخ و آبی و زرد و. .. شغال مغرور شد و گفت من طاووس بهشتی‌ام, پیش شغالان رفت. و مغرورانه ایستاد.

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۴ ، ۲۲:۰۶
ز.نجف زاده

نام داستان: بوف کوربوف کور
نویسنده: صادق هدایت
تعداد صفحات: 36
فرمت : PDF
زبان کتاب: فارسی

کتابی که خودم هیچگاه نتوانستم تمامش کنم.

بوف کور

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۴ ، ۲۲:۱۸
ز.نجف زاده

نام داستان: داش آکلداش آکل
نویسنده: صادق هدایت
تعداد صفحات: 8
فرمت : PDF
زبان کتاب: فارسی

پرحواننده ترین کتاب صادق هدایت

داش آکل

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۴ ، ۱۴:۱۶
ز.نجف زاده

داستان های مثنوی به نثر - دفتر دوممولوی


10. خر برفت و خر برفت
یک صوفی مسافر, در راه به خانقاهی رسید و شب آنجا ماند. خرش را آب و علف داد و در طویله بست. و به جمع صوفیان رفت. صوفیان فقیر و گرسنه بودند. آه از فقر که کفر و بی‌ایمان به دنبال دارد. صوفیان, پنهانی خر مسافر را فروختند و غذا و خوردنی خریدند و آن شب جشن مفّصلی بر پا کردند. مسافر خسته را احترام بسیار کردند و از آن خوردنی‌ها خوردند. و صاحب خر را گرامی داشتند. او نیز بسیار لذّت می‌برد. پس از غذا, رقص و سماع آغاز کردند. صوفیان همه اهل حقیقت نیستند.

از هزاران تن یکی تن صوفی‌اند           باقیان در دولت او می‌زیند

رقص آغاز شد. مُطرب آهنگِ سنگینی آغاز کرد. و می‌خواند: " خر برفت و خر برفت و خر برفت".

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۱۸
ز.نجف زاده