نقد و بررسی نمایشنامه خسیس اثر مولییر
نمایشنامه خسیس[1] نام مشهورترین نمایشنامه نویسنده نامدار فرانسوی ژان باتیست پوکلن[2] معروف به مولیر[3] (1622- 1673 میلادی) است.
مولیر در این نمایشنامه که در سال 1668م به نگارش درآمد، طنز را چاشنی حرص و طمع یک انسان قرار میدهد و با نگاهی طنز آمیز به بیان روابط خانوادگی و اجتماعی او میپردازد.
نگاهی اجمالی به زندگی مولیر نشان میدهد که آثار وی باعث شده بود وی از سویی مورد تفقد لویی چهاردهم، پادشاه فرانسه قرار گیرد و از سویی دیگر زمانی که در سن 52 سالگی روی صحنه تئاتر از حال رفت و او را به خانه بردند هیچ کشیشی راضی به حضور بر بالین وی و دعا خواندن برای او نشد. کلیسا حتی از خاکسپاری او در گورستان رسمی شهر جلوگیری کرد و حین خاکسپاری به صدا درآوردن ناقوس و زمزمه دعای حاضرین نیز ممنوع گردید و جسد او را در آرامگاه سنت ژوزف که متعلق به نوزادان بود دفن کردند.
در سال 1792م باقی مانده خاکش به موزه تاریخی فرانسه آورده شد و در سال 1817م در پاریس به گورستان پرلاشز منتقل شده و در کنار جان دلا فونتینه دفن شد.
ساختار نمایشنامه
نوع: کمدی
گونه: کمدی شخصیت
پرده اول: پنج صحنه
پرده دوم: پنج صحنه
پرده سوم: نُه صحنه
پرده چهارم: هفت صحنه
پرده پنجم: شش صحنه
شخصیتهای نمایشنامه:
شخصیتهای نمایشنامه پانزده نفرند. در ترجمه کتاب، اشخاص نمایش را چهارده نفر معرفی کرده که ماریان جزء ایشان نیست.
خلاصه نمایشنامه خسیس
هارپاگون مرد ثروتمند و بسیار خسیسی است که همسرش را از دست داده و با پسر (کلئانت) و دخترش (الیز) زندگی میکند. او به شدت مالدوست است تا حدی که پول را در حد بت میپرستد و حرص زشت و نفرتانگیزش خویش و بیگانه نمیشناسد و در برابر پول از آبروی خانواده و سعادت فرزندانش میگذرد.
کلئانت پسر هارپاگون عاشق دختری به نام ماریان است و حاضر است در صورت توافق نکردن پدرش با این ازدواج با ماریان به کشور دیگری سفر کند و با پول کمی زندگی کند، اما قبل از اینکه جریان ازدواج خود را با پدر درمیان بگذارد متوجه میشود که پدرش نیز قصد ازدواج با ماریان را دارد.
الیز دختر هارپاگون عاشق پسری به نام والر است. والر برای اینکه پدر الیز او را به دامادی بپذیرد در نقش مستخدم وارد خانه هارپاگون شده تا نظر او را نسبت به خود جلب کند.
هارپاگون قصد دارد خودش با ماریان ازدواج کرده، دخترش را به مردی سالخورده که از او جهیزیه نمیخواهد بدهد و زنی میانسال برای پسرش به زنی بگیرد.
وقتی فرزندان هارپاگون میبینند پدر با ایشان موافق نیست، کلئانت به همراه نوکر خود صندوقچه پدر را که در باغ، خاک است میدزدند. سپس از پدرش میخواهد با ازدواج او و ماریان موافقت کند تا صندوقچه را به او برگرداند. از طرف دیگر با روبرو شدن والر و ماریان مشخص میشود ایشان خواهر و برادرند و آنسلم (که برای کاری نزد هارپاگون آمده) پدر ایشان است.
در آخر آنسلم تمام مخارج ازدواج "ماریان و کلئانت" و "والر و الیز" را به عهده میگیرد و هارپاگون به صندوقچهاش میرسد.
نمایشنامه خسیس عنوانی ساده و روشن دارد که به خودی خود معرف پرسوناژ محوری متن است. مخاطب عامی از همان آغاز انتظار روبهرو شدن با شخصیت هارپاگون خسیس را دارد، اما مولیر برای آنکه موضوع و کاراکتر به شکلی هنرمندانه و به تدریج و طی یک روند داستانی در قالب حوادث غیرقابل انتظار به تصویر درآید صحنه اول را با موضوعی متفاوت آغاز کرده است.
یکی از ویژگیهای بارز این اثر ایجاد کمدیهای موقیعت است. اصولاً آثار اروپایی و آمریکایی در خلق آثار کمیک به دنبال ایجاد کمدی موقیعت و رفتار هستند، برخلاف طنزپردازان ایرانی که در آثار خود به دنبال ایجاد کمدی زبانی و کلامی هستند. شاید بدلیل همین ذائقه ایرانی باشد که کمدی این اثر گاهاً فقط لبخندی کمرنگ بر لبان مخاطب ایرانی می نشاند.
این نکته نیز حائز اهمیت است که هر چند مترجم در جایجای اثر(ص104 و ص102 وص84 و ص79 ) اعلام نموده است که هدفش از تغییر معنای کلمات اصلی متن با کلمات فارسی، سهولت در اجرای نمایش در ایران است اما این تغییر نه تنها اثر را در نگاه مخاطب ایرانی کمیکتر ننمودهاست بلکه مخاطب را در حیرانی این ادبیات متفاوت باقی میگذارد. اصطلاحاتی چون بارک الله(ص105)، حال والزاریات(ص115َ)الحمدلله(ص152)و... در خلال متن، نشانه عدم توجه مترجم به مخاطب خاص نمایشنامه است و اینکه اثر را تا حد فهم مخاطب بسیار عامی تنزل دادهاست.
در صحنه اول و دوم از زبان فرزندان هارپاگون خساست و ناخنخشکی بیش از حد او آن هم در شرایطی که دختر و پسرش هر دو عاشق شدهاند و نیاز مبرمی به استعانت مالی او دارند گوشزد میشود و به این ترتیب از لحاظ نمایشی تصویر غیرمستقیمی از شخصیت هارپاگون که با نوعی قضاوت نیز همراه است ارائه میشود و سپس در صحنه سوم نمایشنامه، مخاطب بلافاصله با خود هارپاگون روبهرو میشود. این رویارویی تعلیقآمیز عملاً به قیاس و ارزیابی عینی میانجامد، طوری که نمایشنامه کاراکترمحور جلوه مینماید.
نویسنده برای آنکه جنبههای کمیک اثر تشدید و تقویت شود پارادوکسهای یکسویهای را که در رابطه با موقعیت کلئانت و الیز وجود دارد. با اشاره عینی به خواستههای پدرشان دوسویه میکند تا شرایط و موقعیت مورد نظر ضمن دشوارتر و پیچیدهتر شدن مخاطب را به هنگام اجرای نمایشنامه بخنداند. نکته مثبت آن است که مولیر همه این موارد را با توجه به واقعیتهای موجود و واقعیتهای احتمالی شکل میدهد تا آسیبی به ساختار اثر و روند طبیعی حوادث و جنبه علت و معلولی آنها وارد نسازد و حتی در چارچوب واقعیتگرایی کمیک نمایشنامه همه چیز کاملاً باورپذیر باشد.
در پرده اول- صحنه چهارم مخاطب با موقعیتی متناقض و غیرقابل انتظار روبهرو میشود یعنی ازدواج هارپاگون و پسرش کلئانت با یک دختر به نام ماریان(ص64-69). ضمن اینکه هارپاگون خواستگاری مسن اما پولدار(آنسلم) برای دخترش الیز در نظر گرفته است. این حوادث در ساختار نمایشنامه خسیس که در کل کمدی شخصیت به حساب میآید ژانر کمدی موقعیت را نیز وارد میکند این تناقضات کمیک زمانی خندهدارتر میشود که هارپاگون با دلایلی کاملاً منطقی از سوی خودش بیوه زنی را که برای ازدواج مناسب سن و سال خودش است برای پسرش کلئانت انتخاب میکند. از نظر هارپاگون که پدر و رئیس خانواده است فرزندانش کالاهایی سودآور هستند که او صاحب و مالک آنان است و مقوله ازدواج آنان نیز نوعی معامله است که میتواند بسیار پرمنفعت باشد. تلاش مولیر برای قرار دادن مخاطب در ایجاد فضا و موقیعت کمیک اثر بسیار ستودنی است به طوریکه مخاطب با شخصیت هارپاگون پیش میرود و همانطور که با او میخندد او را باور میکند و همزمان از او متنفر است. بر این اساس شخصیت هارپاگون را میتوان با کمی مسامحه قهرمان منفی محبوب مخاطب برشمرد.
در شخصیت هارپاگون خساست بیش از حد او روی روابط خانوادگی، اجتماعی و مسایل عاطفی و کلاً بر ارکان زندگی همه اطرافیان تأثیر میگذارد، روابط را پیچیده و از روال عادی خارج میکند و نهایتاً محیط و فضایی توطئهآمیز به وجود میآورد. هارپاگون در همه لحظات نقشه میکشد و میکوشد روابطش با دیگران به شکل معاملهای سودآور باشد و همزمان پسرش کلئانت و دخترش الیز نیز برآنند که با ترفندهایی نقشهها، توطئهها و آسیبرسانیهای پدرشان را که عمدتاً بر مبنای سودجویی و مالاندوزی هرچه بیشتر است خنثی سازند و خود و زندگیشان را از دخالتهای بیحد و مرز و ظالمانه او نجات دهند. در این نمایشنامه همه شخصیتها برای هم نقشه میکشند و دایم در صدد فریب همدیگرند و چون موضوع پول و ثروت محوریت دارد به تناسب آن زمان تملقآمیز و اغراقآمیز شخصیتها نیز همراه با چاشنی طنز نمود میکند .
در نمایشنامه خسیس تمامی شخصیتها براساس الزام و ضرورت میزان حضور تا حدی قابل قبول شخصیتپردازی شدهاند و برای مخاطب مقبولیت پیدا میکنند. شاید بتوان گفت علت اصلی این ویژگی مهم، دیالوگنویسیهای قوی مولیر است. در دیالوگهای این اثر میزان مضمون و مفهومرسانی و حتی حسدهی دیالوگها نسبت به حجم سخنان و طول جملات به مراتب بیشتر است. مولیر هیچ اصراری بر حاشیهگویی ندارد و حتی برای ایجازگویی و دراماتیک شدن دیالوگها برخی از پرسشهای شخصیتها را با پرسش پاسخ میدهد این امر موجب میشود پاسخی پارادوکسیال به ذهن متبادر شود. (ص 90)
مولیر گاهی در قالب ترفند هنری نمایش در نمایش بر ویژگی کمیک اثر میافزاید که این نکته از نکات مثبت نمایشنامه است:
استاد ژاک: قربان آیا میخواهید با ژاک کالسکهچی سخن بگویید یا ژاک آشپز؟ چون من هم اینم هم آن.
هارپاگون: با هر دو.
استاد ژاک: اول با کدام یک کار دارید؟
هارپاگون: با آشپز.
استاد ژاک: پس خواهشمندم یک دقیقه صبر کنید (کلاه گاسک کالسکهچیگری را از سر برداشته با لباس آشپزی وارد میشود.
هارپاگون: عجب تشریفاتی دارد و ما نمیدانستیم. استاد ژاک: حالا هر فرمایشی دارید بفرمایید. (ص 110)
شخصیت محوری هارپاگون در پایان نمایشنامه عوض نمیشود و همان خصوصیات قبلی خودش را حفظ میکند این امر با فرمول معروف آثار دراماتیک:
شخصیت اصلی در انتهای داستان تبدیل میشود به(شخصیت اصلی+ مثبت یا منفی (x
مخالفت دارد، البته میتوان با دیدی مثبتگرایانه گفت مولیر در پردازش این کاراکتر از کلیشه پیروی نکرده و در رابطه با او نگاهی واقعگرایانه داشته است و بدون دلیل و صرفاً برای خوشامد مخاطبان، هارپاگون خسیس و منفی را هرگز به کاراکتری مثبت تبدیل نکرده است.
پایان نمایشنامه به قوت آغاز و نیمه اول نیست. پایان خوش آن، پیدا شدن و به هم رسیدن ناگهانی همه اعضای یک خانواده گمشده که شامل پدر، مادر و فرزندان است حادثه غیرقابل باوری است که هیچ الزام ساختاری و موضوعی برای ضمیمه کردن چنین پایانی به پایان اصلی نمایشنامه وجود ندارد. شاید بتوان گفت علت اصلی صحنههای پایانی این نوع نمایشنامهها این است که نویسنده، اثر را هرچه رواییتر، داستانیتر و گیراتر آغاز کرده و پیش میبرد اما در صحنههای آخر علتهای این داستانیتر شدن از متن بیرون میزند و تابع تصمیم و اراده خود نویسنده میشود. نویسنده نیز برای بستن و جمع کردن داستان، مفروضات ذهنی خود را که غالباً غیرقابل انتظار است را وارد نمایشنامه میکند. عموماً این مفروضات ذهنی دلبخواه مخاطب است تا مخاطب شادتر و خشنودتر صحنه تئاتر را ترک کند.
سخن آخر
سخن آخر آنکه ساختار نمایشنامه خسیس اثر ژان باتیست پوکلن* (مولیر) تا قبل از صحنههای پایانی بسیار منسجم و هنرمندانه است چون همه پرسوناژها حوادث و موقعیتها به هم مرتبط و باورپذیرند.
این نمایشنامه در کل اثری برجسته و جزء کمدیهای ماندگار جهان است به جز صحنههای پایانی بقیه متن ساختاری کاملاً دراماتیک و بینقص دارد. دیالوگها موجز و هوشمندانه نوشته شدهاند که بهطور بیواسطهای عواطف و ذهنیات کاراکترها را بروز میدهد و به طور همزمان در راستای نمایشنامه کارکردی دراماتیک پیدا کردهاند و نیز زمان نمایشنامه که در مدت زمان کوتاهی اتفاق میافتد از ویژگیهای مثبت این اثر به شمار می رود.
عالی بود سپاس گذارم